جدول جو
جدول جو

معنی بزبان گفتن - جستجوی لغت در جدول جو

بزبان گفتن
(مُ ئو)
مرکّب از: ب + زبان + گفتن، تصریح کردن. بزبان آوردن:
بر فلکت میوۀ جان گفته اند
میشنوش کآن بزبان گفته اند.
نظامی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مُ ئو لَ)
مرکّب از: ب + زبان + گرفتن، برداشتن بزبان. بزبان آوردن:
چنان گداخت مرا فکر آن دهان و میان
که می توان بزبان چون خبر گرفت مرا.
صائب (از بهار عجم)،
لغت نامه دهخدا
(نِ)
نسبت دروغ دادن. افترا گفتن. (فرهنگ فارسی معین). نسبت دروغ دادن. (ناظم الاطباء). دروغ گفتن:
که گفت حافظ از اندیشۀ تو آمدباز
من این نگفته ام آنکس که گفت بهتان گفت.
حافظ.
لغت نامه دهخدا
(کَ دَ)
لکنت افتادن بر زبان. (آنندراج). لکنت زبان. (ناظم الاطباء). گرفتن زبان. بعضی حروف را از مخارج آن اداء نتوانستن مانند دال بجای ذال و لام بجای راء و غیره:
چو دم شکوه زبانم ز خجالت گیرد
شرم زور آورد و راه شکایت گیرد.
ملک قمی (از آنندراج).
، زبان گرفتن در اصل آن است که مردی را از فوج دشمن بدست آرند و استفسار احوال فوج وی از آن نمایند. (ارمغان آصفی) (آنندراج). شخصی از لشکرغنیم گرفتن برای تحقیق احوال. (فرهنگ رشیدی). خبردار شدن از احوال مخالف. (ناظم الاطباء) :
از ترک تاز عشق شکایت چسان کنم
کین لشکر ازسپاه من اول زبان گرفت.
صائب.
در بزم می اسیر شب از وصف طره ای
صدقی زبان شوخی تقریر میگرفت.
میرزاجلال اسیر (از آنندراج).
، در تداول عامه، کودک را با گفتاری مهربان یا نقل افسانه از گریه و خواهش بازداشتن و با گفتارهای خوب آرام کردن، در تداول عامه، ناله و زاری کردن در مصیبت به آواز بلند و بیان محامد و محاسن مرده را نمودن. (ناظم الاطباء). برای مرده نوحه گفتن. رثاء او کردن. با زاری کلماتی گفتن درباره او نوحه سرایی کردن. ترثیه. رثاء. ندب. ندبه. نوحه
لغت نامه دهخدا
تصویری از بهتان گفتن
تصویر بهتان گفتن
نسبت دروغ دادن، افترا گفتن
فرهنگ لغت هوشیار